...................... هوالودود .....................
به پاتوق دلدادگیها و دلباختگیهای رئوف
خوش آمدید. این جا، پاتوقی هست برای
افروختن، سوختن و ساختن.
در پاتوق دلدادگیها، نه حرف اضافه است و نه
جای گزافه. فقط مجالی هست بـرای قلمی
کردن برخی دانسته هـا و ندانسته هـا بر پایـۀ
بایسته هـا و نبایسته هـا. کـه گاهی در لفافـه
میآید و گـاهی در تقابل با جهل و خـرافه.
پاتوق دلباختگیها نیز، فرصتی هست برای
مغازله و معـاشقه! امـا نه با پـرنسس هـای
بوالهوس و پر از خار و خس! بلکه با معشوقه
های پاک نفس و قدیسهای پاکیزه از رجس
و هوس. آنها که از طهارتِ وجودشان،
عرشیانِ بالانشین، سـر به مغـاکِ خـاک
میسـایند و فرشیانِ خاک آلوده، به مددِ
نفوس شان، بالِ عروج به افلاک میگشایند.
در این پاتوق، روزنـهای باز است به گلشنِ
اندیشهها و صدای حنجرهای طنین انـداز
است با بوی بنفشهها!
فانوس حقایق این پاتوق نیز، با نـگـاهِ سرخِ
شقایقهای بزم عشق مأنوس است و با
فرهنگِ سرخِ شهادت، پیوندی دیرینه دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این هم ذوق و شــوق و عقیــده و آرمـان
و آرزوی نویسندۀ وبلاگ با چند بیت شعر:
سحر خیزی:
دریاب اگر اهـل دلی، پیش تر از صبح
چون غنچۀ نشکفته نسیم سحری را
زندگی برای خدا:
شادم به مرگ خود که هلاک تو میشوم
با زندگی خــوشم کــه بمیـرم بــرای تو
تلاش:
از مـا ســراغ منــزل آســـودگی مجــو
چون باد، عمر ما به تکاپو گذشته است.
خطر کردن:
آسـودگی، مقـدمۀ خـوابِ غفلت است
کشتی، به موج خیزِ خطر میبریم ما
بار زندگی:
زندگی با هوشیاری زیر گردون مشکل است
تا نگردی مست، این بار گران نتوان کشید
مهدویت:
درین ستمکده، آن شمع تیره روزم من
که انتظارِ نسیم سحر گداخت مرا
عشق:
سر و سامان بدهی یا سر و سامان ببری
قلب من سوی شما میل تپیدن دارد
مرگ سرخ:
درین بساط، به جز شربتِ شهادت نیست
مِیای که تلخی مرگ از گلو تَوانَد شُست
محرم و عاشورا:
فیض ماه نو، ز شمشیر شهادت میبرند
خون، حنای عید باشد کشتگان عشق را
خط شهادت:
گردن مکش ز تیغ شهادت که این زلال
از جویبار ساقی کوثر گذشته است.
امید:
نیستیم از جلوۀ باران رحمت نا امید،
نیمه بذری در زمین انتظار افشانده ایم
و ... و ...